چه قدر سخته

چقدر سخته که بارونی بشی هر شب، نتونی آسمون باشی

چقدر سخته که زندونی بمونی، بی در و دیوار، نتونی همزبون باشی

چه بدبخته قناری که بخونه اما رویاش حس بیرونه...

چه بدبخته گلی که مونده تو گلدون  غمش یک قطره بارونه...

چقدر سخته که چشمات رنگه غم باشه ولی ظاهر پر از خنده

چقدر سخته که عشقت تو آسمون باشه، ولی آسون بگن چنده

چقدر سخته کلامت ساده پرپر شه نتونی ناجی اش باشی

چقدر سخته که رفتن راه آخر شه نتونی راهی اش باشی

چقدر سخته که تو خونه عین مهمون شی، بپوسی، خسته بیرون شی

چقدر سخته دلت پر باشه ساکت شی، ولی تو سینه داغون شی

چقدر سخته که یک دنیا صدا باشی، ولی از صحنه خوندن جدا باشی

چقدر سخته که نزدیک خدا باشی، ولی غرق عدا باشی

نظرات 2 + ارسال نظر
ماندانا پنج‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 07:45 ب.ظ http://wildtigress.blogsky.com

سلام چقدر وبلاگت جالبه

ممنون ماندانا جون

نارا پنج‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:15 ب.ظ

خیلی قشنگه به وبلاگ من یه سربزن

چشم عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد