ما عادت کردیم وقتی توی خونه فیلم می بینیم،
تمام که شد و به تیتراژ رسید دستگاه را خاموش می کنیم،
یا اگه توی سینما باشیم سالن رو ترک می کنیم...
ما توی زندگیمون هم هیچوقت کسانی که زحمتهای اصلی رو برای ما می کشن نمی بینیم؛
ما فقط کسانی رو دوست داریم ببینیم که برامون نقش بازی می کنن...!!
اگر از خانه عشق نروی
و بمانی با من
همه گل های دلم را به تو خواهم بخشید
اگر از خانه عشق نروی
عطر نرگس ها را
به تو خواهم پاشید
تاج خورشید را نهم بر سر تو
ماه را می کشم از ابر برون
گر که نزدم اآیی
کوچه را فرش کنم از گل یاس
به تنت می پوشانم
از حریر باور
از گل سادگی و عشق ، لباس...
اگر دلتنگی کم آوردی غصه نخور! من به جای هر دویمان دلتنگتم!!!
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می بینم بد آه نگ است
بیا ره توشه برداریم قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است
اگر دلتنگی کم آوردی غصه نخور! من به جای هر دویمان دلتنگتم!!
دیگر سوسوی هیچ چراغی امیدوارم نمی کند
دیگر گرمای دستی دلم را به تپیدن وا نمی دارد
میروم تا در تاریکی راه خود را پیدا کنم
که به چراغهای نورانی و دستهای گرم دیگر اعتمادی نیست
پرنده ای که رفت بگذار برود
هوای سرد بهانه است ...
هوای دیگری به سر دارد . . . !
وقتی بجای بمون میگی هرجور راحتی بوی خیانت میدهی...
بـב ترین حالت ممڪن اینہِ ڪہِ
وقتے باهاش قہِری پیامڪ میاב
ہِمہِ تن و بـבنت میلرزه چون فکر میڪنے اوونہِ
بعـב ڪه میبینے اون نیست
خیلے בاغون میشے
ولے غرور لعنت و حرفایے ڪہِ ازش شنیدے روز آخر
اجازه نمیده بہِش زنگ بزنے
منتظرے اون اول بیاב سمتت
اونم نمیاב
توام نمیرے
یہِ رابطہِ توو اوجش بہِ ہِمین راحتے تموم میشہِ.....!
